نمیتوانید بدانید در جایی که همه کورند چشم داشتن یعنی چه!
من که اینجا ملکه نیستم، نه، فقط کسی هستم که برای دیدن این کابوس به دنیا آمدهام.
شما حسش میکنید ولی من هم حس میکنم و هم میبینم...
کوری
ژوزه ساراماگو
آدم هر جا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره.
نحوه فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته.
من دیگه کشیش نیستم اما همهاش بیآنکه خودم بفهمم دعا میخونم.
خوشههای خشم
جان استاین بک
حق با بهار بود، با همان ساقههای لخت. بر این پهنهی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه میدهد. خوب است که جلوههای بودن را به غم و شادی ما نبستهاند.